چقدر ارتباط زنده در یک دنیای مجازی سخته.منظورم مخ  زدن و از این حرفا نیست منظورم زدن حرف های جدی در یک گفتگوی زنده در یک دنیای مجازیه.جایی که تمام حس رو باید نوشته بیان کنی و تازه منتظر باشی هر کسی با توجه به برداشت های خودش اون رو بخونه.یک جمله ی عاشقانه تبدیل می شه به یک توهین و یک جمله ی خبری یا سوالی یا امری اشتباه گرفته می شه.چقدر سخته بخواهی از طریق این دنیا با عشقت در تماس باشی.خب هر کسی عشق آدم نمی شه و نوع برخورد ما با اون خیلی فرق می کنه.وقتی یه چیزی می گی که طرف اشتباه برداشت می کنه ممکنه در مقابل خیلی از اشخاص برات مهم نباشه اما خب عشق آدم خیلی فرق می کنه.کسی که حتی وقتی می فهمی ناراحته زمان برای تو هم تیره و تار می شه و همه چیز دست یه دست هم می دن بگیرن و خفه ات کنن.حالا این رو اضافه کنین به حالتی که خودت بزنی و عشقت رو ناراحت کنی.وای دیگه باید بری بمیری.حالا جالب تر زمانیه که حرفی زده باشی و عشقت برداشت اشتباه کرده باشه و ناراحت شده باشه.بیا و درستش کن!

خدا این حس رو نصیب گرگ بیابون نکنه.چون اگر عشقت رو ناراحت کرده باشی و کارت اینترنتت تموم بشه تا دوباره بخری و بیایی حل کنی زندگیت روی هوا معلق خواهد بود.در اون لحظه هر فکری به ذهنت می رسه.البته مثل اینکه باز باید اشاره کنم تلفن هم نمی تونی بهش بکنی.یعنی تنها راه فقط ارتباط در این دنیای مجازیه دیوانه کننده باشه.

چقدر خوب می شد یه شاخه از علم روان شناسی رو به این رشته اختصاص می دادن و براش کلاس های آموزشی می ذاشتن چون بالاخره این رابطه هم یه نوعشه و نمی تونی بگی گناهه و کار بیخودیه.چون صلاحت نداری.اینم جزیی که گذار زمانیه همونی در کتاب موج شوم بهش اشاره شده.

اما خب من از فرصت استفاده می کنم و همینجا می گم:

عشق بی نظیرم هر اتفاقی هم بیفته باز دوستت دارم.اونم به صورت بی نهایت.در حقیقت یعنی نهایتی نداره.مثلا یه روز بهت بگم:.....جان!امروز عشقم تموم شده بذار برم بیرون بخرم و در حال حاضر حس خاصی نسبت بهت ندارم.فعلا از جلوی چشمم دور شو.