امروز صبح خیلی خوب شروع کردی طوری که نتونستم قهر بمونم و اگر نه حتماً این کار را می کردم.نمی دونم چرا هیچ وقت نمی تونم باهات قهر کنم. فکر کنم در این زمینه عقده ای بشم.

ولی دیشب خیلی دلم را شکوندی. خیلی خیلی خیلی

ولی بازم مجبورم می کنی که بهت بگم عاشقانه دوستت دارم

روز خوبی را داشته باشی عشقم

یا حق

============

خب.الان شد يه نيم چت و نيم نامه.بين عاشق و معشوق.شايد براي خيلي ها جذاب باشه اين مطلب رو بخونن.

صحبت از يك سري واقعيت هاي زندگي است.برخورد هاي كاملا طبيعي و معمولي.اما خب خيلي ها تحملش رو دارن و عده اي هم ندارن و گاهي بعضي از آدم ها تجربه اش رو ندارن.منم مستثني نيستم و حتي خود شما.

در روابط زناشويي كه از عشق هاي آتشين شروع ميشه بايد يك مورد رو در نظر گرفت و اون انسان فرض كردن طرف مقابله.يعني مني كه عاشق شما هستم يك انسانم با توانايي هاي محدود.البته لازم به ذكر است كه من يك سري حواشي دارم كه مي تونم در مسير يك سري از روابطم تغييرات ايجاد كنم.مثلا گذاشتن غرور به زير پا براي تموم كردن يك دوره كاملا نا اميد كننده.اما يادت باشه من توانايي هام محدوده.ظرفيتم حدي داره و مثل همه هم عصباني مي شم و هم ناراحت و حتي گاهي هم لجبازي مي كنم(البته خودتم مي دوني به پاي تو نمي رسم).گاهي فراموش مي كني منم انسانم مثل همه.يكي از حرفاي پيامبر هميشه اين بود:من بشري هستم مثل خود شما.

اگه امروز صبح خوب بودم چون دلم نمي خواست ناراحت بموني.خوشبختانه مي دونم چطور روحيه ات رو عوض كنم.اما در حاشيه مي گم و مي خوام كه يادت بمونه.اين كار من دليل بر اون نيست  كه اشتباهي كرده بودما.من حرفام رو زدم و دلم مي خواد خوب روي اون ها فكر كني.حالا يه سري برنامه تدارك ديدم كه اگه بشه مي خوام اين هفته اجراش كنم.ما بايد ياد بگيريم كه بيشتر با هم حرف بزنيم.در مورد هر مساله اي و بايد ياد بگيريم اگه حرفي با اعتقادات و افكار ما سازش نداشت دورش نندازيم و روش فكر كنيم.بعد هم سريع فكر نگیم ما اشتباه كرديم كه با هم ازدواج كرديم و به مشكل مي خوريم.خدا عقل رو براي چي به ما داده؟جز اين كه فكر كنيم و زندگيمون رو طوري پيش ببريم كه توش راحت تر باشیم؟اصلا معيارهاي اساسي براي زندگي مطلوب رو مي دونيم چيه؟