از دهانم در رفت ، باور كنيد كه از دهانم در رفت كه گفتم : ((خوش به حال حيوانات كه راحت و بي دغدغه زندگي مي كنند.نه به فكر لباس و تن پوشند،نه به فكر كار و اداره و نه با مشكلي مثل اجاره خانه مواجه اند.گوشتخواران شان نه با قصاب سر و كله مي زنند و نه موقع شكار مجبورند نفس بد بوي تازي را تحمل كنند.علفخوارانشان هم نه منت كشاورز يونجه كار را مي كشند نه با علاف و چاروادار چانه مي زنند.سرشان را مي اندازند پايين و مي خورند و مي خورند تا بميرند.اصلاً شما به چيزي هم فكر مي كنيد؟اصلا مي فهميد چه درد حانكاهي است بودن؟درك مي كنيد كه چه سوال آزارنده ايي است بودن يا نبودن؟آيا تا به حال متوجه اگزيستانس خودتان شده ايد؟اصلاً مي دانيد شاعران در زمانه ي عسرت به چه كار مي آيند؟))و از اين قبيل ، چنان گفتم كه بي منظور همه را از خود عصباني كردم.بيشتر جواب ها در لايه ايي از خشم فروخورده و عصبانيت مهار شده پيچيده شده بود و مثل سنگ به طرفم پرتاب شد.

شتر: تو هنوز كرگدن نشدي بلكه ادايش را در مي آوري و گرنه دركت از دنياي وحش اينقدر ساده لوحانه و ابتدايي نبود.چه مي شود كرد،آدم كه بهتر از اين نمي شود.نكند تو هم مثل بقيه بني بشر فكر مي كني كه شماها تافته ي جدا بافته ي خلقتيد و يك جاي آسمان باز شده و شما از آن فرو افتاديد؟

گرگ: ما سميعيم و بصيريم و هشيم / با شما نا محرمان ما خامشيم

بوزينه: ببين پسر عمو ، يك جهش ژنيتيكي كه اين همه فخر فروختن نداره.

پلنگ: به داروين چه كار داري؟ول كن.اصلاً فرض كه شماها تافته ي جدا بافته.چه گلي به سر دنيا زديد كه وقتي بخواهي تعريف كني اولاً خجالت نكشي ،ثانيا پيشمان نباشي.ما كه هر چي مجله ي علمي مي خوانيم مي بينيم كه توش نوشته كه اين آدميزاد لايه اوزون رو پاره كرده ،يا هواي زمين رو گرم كرده ،يا نسل فك و فاميل ما را منقرض كرده.نمونه اش همين يوز ايراني كه در ميان ده يوز دنيا رتبه اي اول را داشت.

استر: من و اسب و خر و الاغ مي دونيم كه آدميزاد چه جانوري است.آن هايي كه سال ها از ما كار كشيدند و پشتمان سوار شدند و به پك و پهلويمان سيخونك زدنداگر از اگزيستانس سر در مي آوردند درباره ي بودن خودشان فكر مي كردند. زير آن همه بار و بعد از آن همه كار ما به بودن و نبودنمان فكر مي كرديم اما آن ها عين گار مي خوردند و مي خوابيدند و بعديش را نمي توانم بگويم.

گاو : دست شما درد نكند.ما را با آدميزاد مقايسه مي كني؟يعني فكر مي كني براي ما سوالات لاينحلي مثل همين بودن و نبودن يا بحث هايي مثل وجود و ماهيت مطرح نمي شود؟من پدرم سال ها با عموجانم قهر بود ،براي اينكه عموجان اصالت ماهيتي بود.آنوقت شما به هر زبان نفهم خري كه مي رسيد، مي گوييد گاو؟كمي آن طرف تر من و امثال من را مي پرستند.آن وقت من احمق به خاطر دوستي نشستم بليت هند را پاره كردم و ماندم اينجا كه از شما توهين بشنوم.

شتر: ناراحت نشو عزيز دلم.اين هم از همان مصيبت هايي است كه از صدقه سر آدميزاد به سرمان آمده.به احمق مي گويند خرو به دراز مي گويند شتر و به بي شعور مي گوشند گاو و ...با خودمان قهر با گوشت تن مان آشتي.موقع خوردن حتي از سيرابي و پاچه نمي گذرند، اما توهين هم مي كنند.

استر: بي انصاف ها نوبت خودشان كه مي شود هي قانون كار به رخ مي كشند و حق مرخصي و حق اعتصاب و سنديكا و...به ما كه مي رسند وا مي رسند.باور كنيد كه هنوز جاي كتك هاي ارباب بي مروتم روي پشتم مانده.نگاه كنيد،اينجا را مي گويم.مي بيني...

شتر: آخه عزيز من.آنجايت را كه نبايد به ما نشان بدهي.خير سرمان داريم چاي كوفت مي كنيم.چقدر هم كه بد منظره است.برو اين ها را با ليزر بردار.يك آمپول هم هست كه كمي گران است اما اين چين و چروك ها را از بين مي برد.

پلنگ: همين گراني كه مير فتاح مي گويد ما نمي فهميم از اتفاق دارد پدر صاحب بچه مان درمي آيد.همين كپسول گاز كه جناب گاو از بغلش تكان نمي خورد،قبل از عيد مي خريديم ششصد تومان ،الان رفتم مي گويد هزار تومان.حالا همين را بگير و برو بالا.

نوشته شده توسط:سيد علي مير فتاح در صفحه ي بيستم روزنامه ي اعتماد مورخ سي و يكم فروردين هشتاد و هفت